امید
کشاورزی الاغ پیری داشت که یه روز اتفاقی میفته تو ی یک چاه بدون آب . کشاورز هر چه سعی کرد نتونست الاغ رو از تو چاه بیرون بیاره . برای اینکه حیون بیچاره زیاد زجر نکشه کشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتن چاه رو با خاک پر کنن تا الاغ زود تر بمیره و زیاد زجر نکشه .
مردم با سطل روی سر الاغ خاک می ریختند اما الاغ هر بار خاکهای روی بدنش رو می تکوند و زیر پاش می ریخت و وقتی خاک زیر پاش بالا می آمد سعی میکرد بره روی خاک ها .
روستایی ها همینطور به زنده به گور کردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم همینطور به بالا اومدن ادامه داد تا اینکه به لبه ی چاه رسید و بیرون اومد .
مشکلات زندگی مثل تلی از خاک بر سر ما میریزند و ما مثل همیشه دو اتنخاب داریم . اول اینکه اجازه بدیم مشکلات ما رو زنده به گور کنن و دوم اینکه از مشکلات سکویی بسازیم برای صعود
ایمان
دو مرد در کنار دریاچه ای مشغول ماهیگیری بودند . یکی از آنها ماهیگیر با تجربه و ماهری بود اما دیگری ماهیگیری نمی دانست .
هر بار که مرد با تجربه یک ماهی بزرگ می گرفت ، آنرا در ظرف یخی که در کنار دستش بود می انداخت تا ماهی ها تازه بمانند ، اما دیگری به محض گرفتن یک ماهی بزرگ آنرا به دریا پرتاب می کرد .
ماهیگیر با تجربه از اینکه می دید آن مرد چگونه ماهی را از دست می دهد بسیار متعجب بود . لذا پس از مدتی از او پرسید :
- چرا ماهی های به این بزرگی را به دریا پرت می کنی ؟
مرد جواب داد : آخر تابه من کوچک است !
گاهی ما نیز همانند همان مرد ، شانس های بزرگ ، شغل های بزرگ ، رویاهای بزرگ و فرصت های بزرگی را که خداوند به ما ارزانی می دارد را قبول نمی کنیم . چون ایمانمان کم است .
ما به یک مرد که تنها نیازش تهیه یک تابه بزرگتر بود می خندیم ، اما نمی دانیم که تنها نیاز ما نیز ، آنست که ایمانمان را افزایش دهیم .
خداوند هیچگاه چیزی را که شایسته آن نباشی به تو نمی دهد .
این بدان معناست که با اعتماد به نفس کامل از آنچه خداوند بر سر راهت قرار می دهد استفاده کنی .
هیچ چیز برای خدا غیر ممکن نیست
به یاد داشته باش :
به خدایت نگو که چقدر مشکلاتت بزرگ است ،
به مشکلاتت بگو که چقدر خدایت بزرگ است .
از وبلاگتان بهره لازم رابرده ایم شما هم به ما سربزنید اگر برایتان ممکن میباشد وبلاگهای من را در لینکستان خود قرار دهید تا زیر سایه شما نسیمی به ما بوزد و بازدیدکنندگان شما گوشه چشمی به وبلاگ ما داشته باشند پیروز باشید به امید روزی که وبلاگهای من باعث شادی و امید شما دوست عزیز شود=>
http://www.dvp.mihanblog.com
کلیک کن تو قلب من
http://www.shovaliehsabz.blogfa.com
عشق شوالیه سبز
http://www.emailiranian.persianblog.ir
شانس درخونه تو زده
سلام
خوبی؟؟
هردو مطلبت رو در مورد امید و ایمان خوندم
واقعآ زیبا بود و لذت بردم
در مورد امید باید بگم که واقعآ آخرین چیزیه که میمیره
و در مورد ایمان:
کسانی که رفته بودن به تپه تا برای باریدن باران دعا کنن ...تنها آنهائی به خودشان ایمان داشتند که چتر به همراه خود برده بودند
خوشحال میشم یه سر بیای و نظرت رو در مورد تبادل لینک بگی
**التماس دعا**
سلام مهناز عزیزم
مهناز جون به خدا شرمندم ببخشید اتفاقا یه بارم اومدم دیدم یه خانومی به نام مریم اپ کرده بود میخواستم خودت اپ کنی بیام خبر بدم
از حضور گرم و مهربونت یه دنیا ممنون عزیزم
این مطلبت در مورد ایمان هم عالی بود واقعا قشنگ بود مثل بقیه مطالبت
شاد و سلامت باشی گلم
وقتی که می رفتی
از غضه وا ماندم
مرگت چه زود آمد
فردا را جا ماندم
دلخور نشو از من
از اینکه دل تنگم
من با خودم قهرم
با تو نمی جنگم
از دست خود رفتم
از دست تو دورم
دلخور نشو از من
وقتی که مجبورم
این قسمت من بود
حرفات رو می فهمم
فرصت بده کم شی
از خاطرم کم کم
از من به دل نگیر
هم درد بی تقصیر
باشه گناه من
پای تو و تقدیر
....
بعد مرگش وقتی این شعر رو می خوندم گریم می گرفت دیشب وقتی تو بهم اونجوری گفتی نمی دونم چرا یاد این شعرم افتادم و دوباره گریم گرفت... دلم خیلی گرفته بیشتر از آسمون ابری اینجا. نمی دونم چی بگم هر جور می خوای راجع به من فکر کن دیگه بعده رفتنت دیگه واسم هیچی مهم نیست تازه داشتم ی زندگی نو رو آغاز می کردم ولی...
می خوام تو همون خاطرات قشنگ گذشته بمونم...
اصلا من به دنیا اومدم تا بدبختی بکشم ...
ی شکست دیگه هم تو زندگیم خوردم امیدوارم درکم کنی.
رضا سلام ...نمی دونم بهت چی بگم ..ولی یاد بگیر که مرد باشی و قوی ...این اتفاق چیزی نبود که ازش به عنوان شکست یاد کنی