پر از هیچ

 

                                                   سلام به همگی

من بر گشتم . جا ی همتو ن خالی

اینکه می گم جاتون خالی شاید از این بابت نباشه که ی سفر گردشی بوده و کلیم خوش گذشته
بر عکس شاید از این سفرا هیچو قت کسی نره واصلا رغبتی به این گونه سفرا نداشته باشه.
جا تونوفقط از این نظر خالی کردم که شاید دیدن تمام صحنه ها و مناظری که من از نزدیک دیدم
همانقدر که تو ذهن و افکار من تاثیر گذاشت می تونست رو شما هم تاثیر بذاره
اینکه پی ببریم ما هم ی انسانیم مثل سایرین و چرا و بنا بر کدام قانونی بین من و تو این همه فاصله است .  واقعا چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟
 چیزای زیادی دیدم و چیزای زیادی هم فهمیدم و در مقابلش خیلی از چیزا را هم نفهمیدم        من دیدم و نفهمیدم که چرا کو دکی 10 ساله باید ماه ها با خورجینی  فقط از نان خشک روزهای گرم و شبهای سرد کویر را در کنار گوسفندان خود  سپری کند آن زمانی که من و امثال من در کنار شومینه های گرم خانه مان شیر می نوشیم.
شیری از برای حیات چوپان کوچک کوههای زاگرس
من دیدم ونفهمیدم که چگونه پیرمرد و پیرزنی در دور ترین نقطه ذهن شما خانه ای  ساخته اند خشت خشت ازمهر ومحبت   آن زمانی که بوی تعفن را از لا به لای خشت خشت خا نه های ویلایمان  می آید.....
نفهمیدم ....
 هیچ
من دیدم و فهمیدم بعضی از آدمها برای معشوق بودن آفریده نشدن
و من فهمیدم حتی برای عاشق بودن هم آفریده نشدن...
برای معشوق بودن نمیشه جنگید...اما برای عاشق بودن میشه جنگید...
و من فهمیدم جنگیدن برای عشق بی فایده ست...
فهمیدم وقتی برای معشوق بودن آفریده نشده باشی ...بهتره برای عاشق بودن هم نجنگی...
 اون آدمها  آفریده شدن که فقط دوست داشته باشن...همه چیز و همه کس رو به یک اندازه...
و دوسشون داشته باشن فقط به اندازه همه چیز و همه کس...
ومن فهمیدم همین برای زندگی کردن کافیه...
و فهمیدم تعداد اون آدمها توی دنیا خیلی کمه...
ومن فهمیدم اون آدمها به خدا نزدیکترن...و با خدا رفیق ترن...
.
.
.
اگه برای معشوق بودن آفریده نشدی ، پس برای عاشق بودن نجنگ...
بدون! تو به خدا نزدیکتری و با خدا رفیق تری...
همین.

نظرات 3 + ارسال نظر
نازنین جمعه 23 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 04:16 ب.ظ http://www.nazzgolak.blogsky.com

ای ای بی معرفتا به من می گین
بی معرفت
این همه اومدم نظر دادم کی اومدین حالمو بپرسین حداقل
شما که از اول وبلاگ با من بودین توقع نداشتم
پست سوم جیم شین برین
ببینم شاید کفگیرتون با مهناز ته دیگ
خورده که یاد من افتادین باید ۳تا کامنت بنویسی تا از دلم در بیاد.باید به مهناز جان کوچولو بگی تو گلی گل منم
خیلی نازه اگه دم دستم بود یه گازه کوچولو می گرفتمش
موفق باشین
یا حق...

سارا جمعه 23 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 05:50 ب.ظ http://sogande-eshgh.blogsky.com

سلام
خوبی؟؟
ممنون از حضورتون در سوگند عشق
و مرسی از بابت لینک
منم لینکتون کردم

**التماس دعا**

رویای خاکستری جمعه 23 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 05:51 ب.ظ http://www.royayekhakestary.blogsky.com

سلام مهناز جان. خوبی؟ ممنونم ازت که بهم سر می زنی و نظر می دی. خب الآن طبیعتا عوض شده. ولی دید کلی رو من در نظر داشتم. منظورم اکثر دوستی ها بود. خب الان دنیا رو خیلی زیبا می بینم و هر دم خدا رو که صمیمی ترین دوستمه
شاکرم. ولی خیلی از رفاقت ها عوض شده خیلی ها. راستی متنت حرف نداره.
امید وارم همیشه بهترین باشی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد