سلام به همگی دلم برای همتون تنگ شده بود

آخه  میدونید نشستن پشت سیستم خود آدم و تایپک کردن واستون ی مزه دیگه ای میده

کلی نشستم مطالب قشنگ دوستای خوبمو خوندمو کلی ام لذت بردم .

جا داره همین جا از شون تشکر و قدردانی کنم و بگم مهناز جان -مریم خانم دستتون درد نکنه

با بته تمامه تایپای زیباتون

خوب سرتونو درد نمی آرم و ی مطلب واستون می نویسم که خودم از خوندنش واقعا لذت بردم

امیدوارم خوشتون بیاد

اگر من یک نقاش بودم...

جای گوش و چشم ادمها را عوض میکردم.

ادمهایی که حقیقت را با گوشهایشان میبینند!

اگر من یک نقاش بودم..

یک سانتی متر به دندانهای نیش ادمها اضافه میکردم.

اگر من یک نقاش بودم...

به جای خیابان، مزرعه ای می کشیدم، پر از علفهای هرز.

نگاههای هرزه ای که یکدیگر را می چینند و دور میریزند.

اگر من یک نقاش بودم...

برای دیوارهای تمام خانه ها پنجره ای میگذاشتم.



اگر من یک نقاش بودم...

تمام تابلوهایم را سیاه وسفید می کشیدم.

تا نگاه ادمها اسیر هجوم رنگها نشود.

اما افسوس!

افسوس که یک نقاش نیستم!!

باخنده اغاز کنیم که زیباترین است

 

این شما و این هم عکسی جذاب از همسر مستر بین


سلام..ببینم می دونید واژه اقیانوس از کجا اومده ؟؟

اگه می دونید که هیچی اما اگه نمی دونید دو دقیقه وقت بگذار و اینو بخون. کوتاهش کردم تا حوصله تون سر نره ولی در عوض چیزی رو یاد می گیرید که شاید خیلی ها ندونن

اقیانوس که در اصل ''اوکه آنوس ''(okeanos)نامیده می شود ریشه در زبان یونانی دارد.به گمان یونانیان باستان در اصل اوکه آنوس رود بزرگی است که دنیا را احاطه کرده است و همان گونه که می دانید اقیانوس ها ۷۲درصد یعنی تقریبا سه چهارم سطح کره زمین را فرا گرفته اند

اروپایی ها و امریکایی ها برای اقیانوس واژه ( ocean)''اشن''به کار برده اند که از ریشه لاتین oceanusگرفته شده و از لحاظ تلفظ نزدیک به واژه یونانی اقیانوس است


دنیای پاک بچه ها (سفارش تلفنی )

کودک خردسالی به بستر بیماری افتاده بود پزشک خانوادگی انها به بالین او امد و با گوشی مخصوص مدتی او را معاینه کرد ودر همه حال

کودک بیمار با تعجب حرکات پزشک را نگاه می کرد با رفتن پزشک از او

پرسیدند :پزشک با تو چه کرد ؟؟

کودک خردسال که هنوز حواسش نزد گوشی دکتر بود با لحن کودکانه ای پاسخ داد :با من هیچی ولی تلفنی به میکروب ها سفارش کرد که کاری به من نداشته باشن


راستی بد نیست چند تا عکس از معلولان اسایشگاهی که  جورج بوش از اون باز دید کرده بود رو ببینید لازم به ذکر

اینها سربازان امریکایی هستند که به عراق رفته بودن البته سالم

منبع سایت روزانه


برای دوستانم

اول از همه یاد عروس خانوم ها بدیم که چه کیکی داماد برای عروسیشون سفارش بده ..عروس خانوم ها و اقاداماد ها این شما و این هم ...کیک عروسی

این خود عروس و داماد

این ها هم تصاویری از کیکی عروسی


جواب کوبنده

در جنگی که میان انگلستان و فرانسه رخ داده بود و تلفات زیادی هم داشت فرمانده انگلیسی با عصبانیت رو کرد به

ناپلیون و گفت :ما برای شرافتمان می جنگیم ولی شما فرانسوی ها به خاطر پول می جنگید

و ناپلیون در کمال خونسردی پاسخ داد :کاملا درسته چون ادم ها همیشه به دنبال چیزی هستن که ندارن و ما هم برای بدست اوردن چیزی که نداریم می جنگیم مثله شما


شکر گزار خدا باشیم

خدا را شکر که در پایان روز از خستگی از پا می افتم. این یعنی توان سخت کار کردن را دارم

I am thankful for weariness and aching muscles at the end of the day, because

that means I'm capable of working hard...

خدا را شکر که در جایی دور جای پارک پیدا کرده ام. این یعنی هم توان راه رفتن دارم و

 هم اتومبیلی برای سوار شدن

I am thankful for a parking spot I find at the far end of the parking lot, because it means

I'm capable of walking and that I have been blessed with transportation

روزنه


این هم داستانکی قشنگ ..کوتاه که وقتتون رو نگیره و در عین حال جذاب و بامفهوم از دوست خوب خودم مهلای نازنینم که اگه خودش یه وبلاگ می زد حتما خیلی طرفدار پیدا می کرد برات ارزوی موفقیت می کنم دوست من

روزی یک مرد ثروتمند پسربچه کوچکش را به یک ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی میکنند چقدر فقیر هستند. آنها یک شبانه روز در یک خانه محقر روستایی به سر بردند.در راه بازگشت مرد از پسرش پرسید نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟پسر پاسخ داد عالی بود پدر!پدر پرسید آیا به زندگی آنها توجه کردی؟پسر گفت فکر میکنم بله !پدر گفت چه چیزی یاد گرفتی؟
پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت:فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آنها چهار تا.ما در حیاطمان یک فواره داریم و آنها رودخانه ای دارند که نهایت ندارد.ما در حیاطمان فانوسهایی تزیینی دازیم و آنها ستارگان را دارند.حیاط ما به دیوارهایش محدود میشود اما باغ آنها بی انتهاست.در پایان حرفهای پسر زبان مرد بند آمده بود.پسر اضافه کرد:متشکرم پدر که به من نشان دادی ما واقعا چقدر فقیر هستیم