جشن تولد من

یک دانه چوب کبریت

شمع تولدم بود

مهمان من در این جشن

تنها دل خودم بود

شاید به کارهایم یا شعر من بخندی

کیک تولدم بودیک تکه نان قندی

 یک مورچه مرا دید

یک ذره کیک هم خورد

یکریزه کند و ان را با خود به لانه اش برد

در راه هر که را دید دعوت به جشن ما کرد

برگشت و چند مهمان

همراه با خود اورد

با این که دوست هایش خیلی زیاد بودند

از کیک کوچک من خوردند و شاد بودند

این شعر را امروز توی سه چرخه دیدم ..شعر از ناصر کشاورز بوده ....خیلی خوشم اومد به دلم نشست ..من رو برد به کودکیم ...حس قشنگی داد ..گفتم بنویسم شاید شما هم دوست داشته باشید کمی با این شعر همراه شوید ......با این سادگی و صفا ....به امید انکه همواره لطیف باشید و کودک درونتان بیدار