چای باطعم خدا

بازلبخندبزن قوری قلبت را زودتر بند بزن
تو ی آن مهربانی دم کن
بعد بگذار آرام آرام چای تودم بکشد شعله اش را کم کن
دستهایت سینی نور
اشکهایم استکان بلور
کاش استکانهای مرا توی سینی خودت مچیدی
کاشکی اشکهای مرا میدیدی
خنده هایت قند است
یک کمی قند به من تعارف کن
چای هم آماده است:چای با طعم خدا
بوی آن پیچیده ازدلت تا همه جا
پاشو مهمان عزیز
توی فنجان دلم چایی داغ بریز