اشفته بازار

دلم تنگ است ٬ دلم می سوزد از باغی که می سوزد

نه دیداری ٬ نه بیداری ٬ نه دستی از سر یاری

مرا اشفته می دارد ٬ چنین اشفته بازاری

تمام عمر بستیم و شکستیم ٬ به جز بار پشیمانی نبستیم

جوانی را سفر کردیم تا مرگ ٬ نفهمیدیم به دنبال چه هستیم

چه رنجی از محبت ها کشیدیم ٬ برهنه پا به تیغستان دویدیم

نگاه اشنا در این همه چشم ٬ ندیدیم و ندیدیم و ندیدیم

 عجب خواب پریشانیست دنیا ٬عجب اشفته بازاری ست دنیا .....