هدف

این یک متن اجتماعی یا ی منشور زندگی نیست بلکه دقیقا یک کشمکش و جدال همیشگی بین

 دانسته هاوندانسته ها-دیدها وندیده ها- داشتنی ها و نداشتنی ها ی ذهن من است.


شاید بتوان آن را تعبیری از لمس حقایق روز زندگیم دانست.


تفکراتی که همیشه در سکوت مطلق و دوست داشتنی شبهای من زاده شده اند .


ولی امشب تصمیم گرفتم به جای اینکه برم پشت تلسکوپ دست سازم و این محفل همیشگی و

 با دوستان آسمونیم بر پا کنم بیام پشت کامپوترم واین بار با دوستان زمینیم شروع کنم

 داشتم به این فکر می کر دم که:


به نظرم ما آد ما دچار فراموشی شده ایم    فراموشی در پیدا کردن راهمان   اینکه ما کی هستیم

 و چی هستیم و به دنبال چی هستیم مقوله ای نیست که بشه به این سادگی ازش گذ شت


عادت کرده ایم به جزییاتی فکر کنیم که ارزشی برای فکر کردن ندارد ودر کنارش به کلیا تی فکر

نکنیم که ارزش فکر کردن دارن.

دا شتن هدف در زندگی یکی از موارد فرا موش شده است


هدفمند بودن یا هدف دار بودن باعث می شود که انسان را از خستگی های زود رس و نا کا می

های احتمالی باز دارد


امیدوارم تونسته باشم رشته ابتدایی اندیشه های امشبم را به شما هم انتقا ل داده باشم

باقیش با خو دتون

شما چی فکر می کنید ؟؟؟
  

سلام به همه ی فرزندان ایران

 

 

 با این همه اغراق از طرف مهناز واقعا نمی دونم برای ابتدا چه بگویم ولی اول یه دعا میکنم شما

هم بگید آمین

خد ایا آنکه در تنها ترین تهناییم تنهای تنهایم گذاشت تو در تنها ترین تنهاییش تنهای تنهایش نذار.

                                             آمین

 

جشن تولد من

یک دانه چوب کبریت

شمع تولدم بود

مهمان من در این جشن

تنها دل خودم بود

شاید به کارهایم یا شعر من بخندی

کیک تولدم بودیک تکه نان قندی

 یک مورچه مرا دید

یک ذره کیک هم خورد

یکریزه کند و ان را با خود به لانه اش برد

در راه هر که را دید دعوت به جشن ما کرد

برگشت و چند مهمان

همراه با خود اورد

با این که دوست هایش خیلی زیاد بودند

از کیک کوچک من خوردند و شاد بودند

این شعر را امروز توی سه چرخه دیدم ..شعر از ناصر کشاورز بوده ....خیلی خوشم اومد به دلم نشست ..من رو برد به کودکیم ...حس قشنگی داد ..گفتم بنویسم شاید شما هم دوست داشته باشید کمی با این شعر همراه شوید ......با این سادگی و صفا ....به امید انکه همواره لطیف باشید و کودک درونتان بیدار