من سکوت را دوست دارم بخاطر ابهت بی پایانش
فریاد را می پرستم به خاطر انتقام گمگشته در عصیانش
فردا را دوست دارم به خاطر غلبه اش بر فلک کجمدار
پاییز را می پرستم به خاطر عدم احتیاج .عدم اعتنایش به بهار
افتاب را دوست دارم به خاطر وسعت روحش ....که شب ناپدید می شود تا ماه فراموش کند حقیقت تلخی را که از او نور می گیرد
زندگی : ایده ال من است و من ان را تقدیس می کنم به خاطر اینکه روزی هزار بار نابودش می کنند اما .هرگز نمی میرد
قفس داران سکوتم را شکستند...
دل دائم صبورم را شکستند...
به جرم پا به پای عشق رفتن...
پرو بال عبورم را شکستند...
مرا از خلوتم بیرون کشیدند...
چه بی پروا حضورم را شکستند...
تمنا در نگاهم موج می زد...
ولی رویای دورم را شکستند
مرام فقط مرام گاو چون نگفت من گفت ما
رفیق فقط کلاغ نه بخاطر سیاهیش به خاطر یه رنگیش
معرفت فقط معرفت کرم نه به خاطر کرم بودنش به خاطر خاکی بودنش
یه رنگی فقط یه رنگی دیوار که هرچی مردو نا مرده بهش تکیه میدن جاخالی نمیده