پند و اندرز

آن سخن که رویاروی نتوانی گفتن، از پس مگوی

********************************************

 سفر ، برنامه ای برای نجات "خود" از "خمود" و "وجود" از "جمود" است.از دشنام بپرهیز تا از جواب آن دل آزرده نشوی

،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،

حکیم سقراط گفت: از همه چیز نو اختیار کن و از دوستان

 کهنه

!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

 چنین گویند که شش چیز از شش چیز سیر نشود: چشم از دیدن، گوش از شنیدن، زمین از باران، آتش از هیزم، منعم از مال و عالم از علم

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

توی نوشته های ژیشین هم یه سری بکش پر از مطالب قشنگ

یه روز یه آدمه به یه خانوم سر کوچه متلک میندازه بعد خانومه شاکی میشه میاد خونه به شوهرش میگه آخه غیرتت کجا رفته مرد همین الان یه آقا سر کوچه به من فحش داد شوهرش که رشتی بوده -زنجیرشو برمیداره میره سر کوچه به یارو میگه یا همین الان میری خانوم مارو ماچ میکنی از دلش در میاری یا هرچی دیدی از چشم خودت دیدی

 ترکه یه خوشه ی انگور دستش بوده هی یه دونه یه دونه انگور ها را می خورده. دوستش که داشته این صحنه را تماشا می کرده میگه : بابا یه دفعه یه مشت انگور بریز تو دستت بعد یهو بریز دهنت . ترکه می گه : هه مگه هلو ئه  

دلم گرفته ..همین نوشتم شاید سبک بشم

تا حالا دلت گرفته ؟تا حالا شده احساس کنی که دیگه هیچی برات مهم نیست ؟تا حالا شده به یه جایی برسی که فکرت مشغول باشه اما به هیچی فکر نکنی ؟الان من این طوری هستم ..بی حوصله کسل و به یه جور پوچی رسیدم ..خسته ام ..خیلی دلم می خواهد یه جایی برم که تنها باشم دور از همه ...یه کلبه لب دریا که شب برم کنار اب اتیش روشن کنم جز صدای چق چق اتیش و صدای امواج دریا صدایی نشنوم ..راحت روی ماسه ها دراز بکشم و به اسمون پر ستاره نگاه کنم ...به دون هیچ مشغله فکری یا هیچ ناراحتی ....

ادم وبلاگ می نویس که گاهی هم حرفهای دل خودش رو بنویس تا سبک بشه نه که همش جوک و جملات عاشقانه و چیزهای دیگه بنویس تا بقیه خوششون   بیاد ....خلاصه دلم خیلی گرفته ...قد یه اسمون ...اون قدر که دیگه اشکهام هم همراه انگشتانم صفحه کیبورد رو همراهی می کنن ..نمی دونم چرا ؟؟ولی خوب دیگه امروز هوا شناسی دلم می گه که خیلی ابری ..داغون داغون .....

بدتر از اون اینکه هیچ کسی حرفت رو نفهمه ..لعنت  ...حتی نمی دونم به چی لعنت بفرستم  

طبال بزن بزن که نابود شدم ..برتار غروب زندگی ژود شدم ...عمر همه رفت ..خفته در کوره ی مرگ ...اتش زده استخوان بی دود شدم