زبان سکوت



یکساعت تمام بدون انکه یک کلام حرفی بزنم به رویش نگاه کردم

فریاد کشید :اخر خفه شدم !چرا حرفی نمی زنی

گفتم نشنیدی ؟؟!!!!........برو!............

از شوخی گذشته

می خواهم دهها قطعه فارسی و انگلیسی عمیق برای زیرکان طنز دوست و دوستداران انگلیسی و بویژه عموم بنویسم از کتاب از شوخی گذشته

دو قانون :(two rules)

۱همیشه حق با رییس (the boss is always right)

۲وقتی که فکر می کنی رییس اشتباه میکند و مطمینی حق با توست به قانون یک مراجعه کن (when` you realy think the boss is wrong and you`re sure you `r right ..see rule number 1)

...........................

دو رمز موفقیت در زندگی :(there are two rules for success in life )

۱هر چی میدانی به مردم نگو (don`t tellpeople every thing you know)

۲اگر نمی تونی قانعشون کنی ..گیجشون کن (if you cann`t convince them .. confuse them)

........................

پنج مرحله یک پروژه :(five stages of a project)

۱هیجان و ذوق (exitement)

۲رفع توهمو نوامیدی ( disenchantment)

۳در جستجوی مقصر (search for the guilty)

۴تنبیه بیگناه (punishment of the in nocent)

۵سرافرازی انکه کنار گود بوده (distinction for the uninvolved)

.....................................

امیدوارم از این ها خوشتون اومده باشه بازم براتون خواهم نوشت منتظر باشید

یه نگاه کن دلت باز بشه

 

اگه شکلات بودی شیرین ترین بودی اگه عروسک بودی بغل ترین بودی اگه ستاره بودی روشن ترین بودی و تا زمانی که دوست منی عزیزترینی

زیبایی عشق به سکوت است نه به فریاد / زیبایی عشق به تحمل است نه به خرد شدن و فروختن / عشق خیالی است که اگر به واقعیت بپیوندد تمام شیرینی اش را از دست می دهد

توی زندون قلبت اینقدر شلوغ می کنم و زندانی ها رو اذیت می کنم تا مجبور بشی منو بندازی توی انفرادی قلبت

.در اتاقی که به اندازه ی یک تنهاییست......دل من که به اندازه ی یک عشق است.....به بهانه ی ساده ی خوشبختی خود مینگرد......به نهالی که تو در باغچه ی خانه ی من کاشته ای مینگرد

همه چیز در پایان خوب است . اگر خوب نباشد بدانید که هنوز به نقطه پایان نرسیده است

مرد آمد و دردی به دل عالم شداز روز ازل قسمت زن ها غم شددر دفتر خاطرات حوا خواندمجانم به لبم رسید تا آدم شد

تو هدیه الهی از سوی خداوندی برای سینه پر درد من... عطر وجودت را برای شفا می بویم...ای شلغم

و حالا شعری از فروغ : باز هم قلبی به پایم اوفتاد
باز هم چشمی به رویم خیره شد
باز هم در گیر و دار یک نبرد
عشق من بر قلب سردی چیره شد
باز هم از چشمه لبهای من
تشنه یی سیراب شد ‚ سیراب شد

این شعر هم از کارو طبال بزن بزن که نابود شدم

بر تار غروب زندگی پود شدم

عمرم همه رفت خفته در کوره مرگ

اتش زده استخوان بی دود شدم