در خلوت با معبود

همه عیش ها در بی عیشی است٬همه توانگری ها

در درویشی است.

الهی بیاموز تا سر دین بدانیم٬برفروز تا در تاریکی نمانیم.

الهی تو نواز که دیگران ندانند٬تو ساز که دیگران نتوانند.

الهی همه را از مکر شیطان نگاه دار٬همه را از کینه

نفس اگاه دار.

 الهی همه را از خودپرستی رهایی ده٬همه را به خود 

اشنایی ده.   

 امین یا کافی المهمات


دعای روز هفتم:

یا رب تو قرین اهل رازم گردان

قائم پی روزه و نمازم گردان

تا دور ز لغزش گناهان گردم

از ذکر مدام سرفرازم گردان

    امین یا رحمان و یا رحیم

خدایا کبوتر دل را بر بام حریمت پناه ده

لقمه حرام٬و راضی شدن به نام٬الله داند که

ماتمی بود ٬تمام.بندگی کردن جز ملک را ٬بر

بنده حرام است٬تو او را بنده باش٬ همه عالم٬تو

را غلام است.

الهی از هیچ همه چیز توانی٬و به هیچ چیز نمانی٬

هر که گوید تو چنینی یا چنانی٬تو افریننده این و انی.

الهی ضعیفم خواندی و چنین است٬هر چه از من اید

در خور این است.

الهی در دلهای ما جز تخم محبت خود مکار٬و بر تن و

جانهای ما جز الطاف و مرحمت منگار٬و بر کشته های

ما جز باران رحمت خود مبار.

   امین یا منور قلوب العارفین.


دعای روز ششم:

یا رب من عصیان زده را خوار مکن

با قهر به کیفرم گرفتار مکن

کن دور زمن به لطف٬نار غضبت

هر چند که مستحقم ازار مکن

    امین یا منتهی رغبت الراغبین.

پیرزن و نامه ای برای خدا !!!!

 

نامه ای به خدا
یک روز کارمند پستی که به نامه هایی که آدرس نامعلوم دارند رسیدگی می کرد متوجه نا مه ای شد که روی پاکت آن با خطی لرزان نوشته شده بود نامه ای به خدا !با   خودش فکر کرد بهتر است نامه را باز کرده و بخواند.در نامه این طور نوشته شده بود :خدای عزیزم بیوه زنی 83 ساله هستم که زندگی ام با حقوق نا چیز باز نشستگی می گذرد.دیروز یک نفر کیف مرا که صد دلار در آن بود دزدید.این تمام پولی بود که تا پایان ماه باید خرج می کردم.یکشنبه هفته دیگر عید است و من دو نفر از دوستانم را برای شام دعوت کرده ام. اما بدون آن پول چیزی نمی توانم بخرم. هیچ کس را هم ندارم تا از او پول قرض بگیرم.تو ای خدای مهربان تنها امید من هستی به من کمک کن...
کارمند اداره پست خیلی تحت تاثیر قرار گرفت و نامه را به سایر همکارانش نشان داد.نتیجه این شد که همه آنها جیب خود را جستجو کردند و هر کدام چند دلاری روی میز گذاشتند.در پایان 96 دلار جمع شد و برای پیرزن فرستادند...
همه کارمندان اداره پست از اینکه توانسته بودند کار خوبی انجام دهند خوشحال بودند.عید به پایان رسید و چند روزی از این ماجرا گذشت.تا این که نامه دیگری از آن پیرزن به اداره پست رسیدکه روی آن نوشته شده بود: نامه ای به خدا !
همه کارمندان جمع شدند تا نامه را باز کرده و بخوانند. مضمون نامه چنین بود:خدای عزیزم. چگونه می توانم از کاری که برایم انجام دادی تشکر کنم . با لطف تو توانستم شامی عالی برای دوستانم مهیا کرده وروز خوبی را با هم بگذرانیم. من به آنها گفتم که چه هدیه خوبی برایم فرستادی...
البته چهار دلار آن کم بود که مطمئنم کارمندان اداره پست آن را برداشته اند ...!!!