شکرانه دیدار مجدد

از عرش صدای ربنا میاید  اوای خوش خدا خدا میاید

فریاد که درهای بهشت باز کنید مهمان خدا سوی خدا میاید.

الهی اقرار کردم به مفلسی و هیچ کسی . ای یگانه ای که از همه چیز مقدسی ٬ چه شود اگر مفلسی را به فریاد رسی؟

الهی اگر با تو نمی گویم افگار می شوم  چون با تو می گویم سبکبار می شوم.

الهی بر سر از خجالت گرد داریم و در دل از حسرت درد  داریم و رخ از شرم زرد داریم.

الهی اگر دوستی نکردیم  دشمنی هم نکردیم اگر چه بر گناه مصریم  بر یگانگی حضرت تو مقریم.

الهی در سر خمار تو داریم و در دل اسرار تو داریم وبر زبان استغفار تو داریم.

الهی اگر گوییم ٬ثنای تو گوییم و اگر جوییم٬ رضای تو جوییم.

الهی ترسانم از بدی خود بیامرز مرا به خوبی خود.

 امین یا ارحم الراحمین.


دعای روز سوم:

یا رب تو مرا قرین پیروزی کن.بیداری وهوشیاری ام روزی کن.

دورم گردان ز شبهه وبی خردی .امداد به خیر وتو شه اندوزی کن.                          آمین

پر از هیچ

 

                                                   سلام به همگی

من بر گشتم . جا ی همتو ن خالی

اینکه می گم جاتون خالی شاید از این بابت نباشه که ی سفر گردشی بوده و کلیم خوش گذشته
بر عکس شاید از این سفرا هیچو قت کسی نره واصلا رغبتی به این گونه سفرا نداشته باشه.
جا تونوفقط از این نظر خالی کردم که شاید دیدن تمام صحنه ها و مناظری که من از نزدیک دیدم
همانقدر که تو ذهن و افکار من تاثیر گذاشت می تونست رو شما هم تاثیر بذاره
اینکه پی ببریم ما هم ی انسانیم مثل سایرین و چرا و بنا بر کدام قانونی بین من و تو این همه فاصله است .  واقعا چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟
 چیزای زیادی دیدم و چیزای زیادی هم فهمیدم و در مقابلش خیلی از چیزا را هم نفهمیدم        من دیدم و نفهمیدم که چرا کو دکی 10 ساله باید ماه ها با خورجینی  فقط از نان خشک روزهای گرم و شبهای سرد کویر را در کنار گوسفندان خود  سپری کند آن زمانی که من و امثال من در کنار شومینه های گرم خانه مان شیر می نوشیم.
شیری از برای حیات چوپان کوچک کوههای زاگرس
من دیدم ونفهمیدم که چگونه پیرمرد و پیرزنی در دور ترین نقطه ذهن شما خانه ای  ساخته اند خشت خشت ازمهر ومحبت   آن زمانی که بوی تعفن را از لا به لای خشت خشت خا نه های ویلایمان  می آید.....
نفهمیدم ....
 هیچ
من دیدم و فهمیدم بعضی از آدمها برای معشوق بودن آفریده نشدن
و من فهمیدم حتی برای عاشق بودن هم آفریده نشدن...
برای معشوق بودن نمیشه جنگید...اما برای عاشق بودن میشه جنگید...
و من فهمیدم جنگیدن برای عشق بی فایده ست...
فهمیدم وقتی برای معشوق بودن آفریده نشده باشی ...بهتره برای عاشق بودن هم نجنگی...
 اون آدمها  آفریده شدن که فقط دوست داشته باشن...همه چیز و همه کس رو به یک اندازه...
و دوسشون داشته باشن فقط به اندازه همه چیز و همه کس...
ومن فهمیدم همین برای زندگی کردن کافیه...
و فهمیدم تعداد اون آدمها توی دنیا خیلی کمه...
ومن فهمیدم اون آدمها به خدا نزدیکترن...و با خدا رفیق ترن...
.
.
.
اگه برای معشوق بودن آفریده نشدی ، پس برای عاشق بودن نجنگ...
بدون! تو به خدا نزدیکتری و با خدا رفیق تری...
همین.

عاشقانه با خدا

باید بی تکلف و بی تردید به سوی تو دوید حاجت هیچ استخاره و استعاره و تمثیل نیست اغوش تو حتی جمعه ها نیز تعطیل نیست. 

الهی خواندی تاخیر کردم فرمودی تقصیر کردم

الهی عمر خود بر باد کردم و بر تن خود بیداد کردم

الهی بساز کار من منگر به کردار من هر گاه که گویم برستم شغلی دیگر دهی به دستم

الهی از پیش خطر و از پس راهم نیست دستم گیر که جز فضل تو پناهم نیست

ای بودو نابود من ترا یکسان از غم مرا به شادی رسان.  

آمین یا احسن الخالقین


دعای روز دوم:

یا رب چو در این ماه تو را مهمانم.کن دور زخشم و هم عذابت جانم

نزدیکم کن به انچه خوشنودی توست.توفیق بده به خواندن قرانم                            امین